محمدباقر اوحدی، که یکی از اولین عکاسان خبری مشهد بود و مجموعهای بینظیر از شهر داشت، صبح جمعه ۲۲ اردیبهشت دار فانی را وداع گفت. او عکسهای فراوانی از چین و ژاپن تا مکه و سوریه ثبت کرده بود، اما عکسهای او از مشهد یکی از ارزشمندترین تصاویری است که تاریخ این شهر را روایت میکند.
مهمترین عکس های اوحدی به دوران انقلاب برمی گردد. او بخش مهمی از تاریخ مشهد را در روزهای انقلاب به ویژه نهم و دهم دی سال ۱۳۵۷ ثبت کرده است.
عکاس پیشکسوت مشهدی متولد ۲۴ اسفند ۱۳۲۲ و کارمند شرکت برق مشهد بود. او که نزدیک به شصت سال سابقه عکاسی دارد، عکسهای فراوانی از ورزش مشهد نیز ثبت کرده است.
گفت و گوی زیر بخشی از مصاحبه مشهدچهره با محمدباقر اوحدی در زمان حیات اوست.
- آقای اوحدی مهمترین عکسی که از انقلابِ مشهد گرفته اید، به نظر خودتان کدام عکستان بوده است؟
عکسی که خوشم آمده، در بیمارستان امام رضا (ع) از آیت الله خامنه ای، رهبر معظم انقلاب، گرفته ام. ۲۳ آذر سال ۱۳۵۷.
ایشان در تمام این مراسم شرکت میکردند. در آن عکس هم روی سقف یک آمبولانس سفید ایستاده بودند. عینک هم داشتند و محاسنشان آن زمان مشکی بود. شروع به سخنرانی کردند و من هم عکس گرفتم. البته پلیسها نمیگذاشتند. بابتش کتک هم خوردم، اما، چون لج بازم (می خندد) کارم را انجام دادم. آن پشتها ایستاده بودم و از آقا و جمعیت عکس میگرفتم.
- در روزهای ۹ و ۱۰ دی سال ۵۷ که ملتهبترین روزهای مشهد در دوران انقلاب است و حتی تانکها بیرون آمده و به مردم در صف نانوایی و نفت هم شلیک میکردند، شما کجا بودید، چه دیدید و از چه عکس گرفتید؟
روز ۱۰ دی واقعا روزهای پرخطری بود. همه جا مامور بود، ولی ما که جان سالم به در بردیم. البته هرجا درگیری بوده من هم بودم. ولی مفت دررفتم. (می خندد) آن روز هم درگیری سختی در خیابانها جریان داشت. ماشینها را آتش میزدند.
زنها را هم میزدند. شلوغیها در فلکه سوم اسفند (۱۰ دی) بود. من هم آنجا بودم. از صبح رفتم تا عصر بودم. اینجا هم پلیس نمیگذاشت عکاسی کنم. مردم را هم متفرق میکرد. منتها آنجا چند راه دارد. هم میدان است و هم چهارراه. یک راه میرود سمت چهارراه لشکر، یک راه ابن سینا و بیمارستان امام رضا (ع) و خیابان امام خمینی (ره). مردم هم از یک خیابان فرار میکردند و باز از خیابان دیگر برمی گشتند.
مردم هر چیزی مثل جعبه، روزنامه و مجله را آتش میزدند. پلیس هم نمیتوانست کاری کند. من هم که گفتم خیلی لج باز بودم و توی این کارها کنجکاو. ایستادم و از گوشه وکنار عکس هایم را گرفتم، ولی کشتار زیاد بود و با اسلحه و باتوم مردم را میزدند.
- آن روز، تانکها را هم در خیابان دیدید؟
تانک ها؛ خدا قسمت نکند. بله دیدم، ولی سال ۵۶. با فولکسم رفته بودیم چهارراه شهدا. روبه روی منزل آیت الله سید عبدالله شیرازی. تظاهرات بود. بچهها و خانمم توی فولکس بودند. همان جا تانکی آمده و پیچیده بود و میخواست فولکسم را پرس کند. خدارو شکر مردم ریختند و داد و بیداد کردند که زن و بچه مردم اینجا افتاده است.
- دوربینتان چه بود؟
یک لوبیتل قدیمی بود. از این ۲۰۰ تومانی ها. هنوز نگاتیوهایش اینجاست. ولی عکس هایم را برده اند. فقط چندتا از آلبومهای انقلابم باقی مانده است.
- هنگام عکاسی در آن دوران برای شما اتفاقی نیفتاد؟
یک بار سال ۵۷ که تهران رفتم تا از امامخمینی (ره) عکس بگیرم، هنگام عکاسی زمین خوردم و قفسه سینه ام فرو رفت. میخواستند مرا به بیمارستان ببرند که گفتم اگر آقا را ببینم خوب میشوم. همین طور هم شد و قفسه سینه ام بالا آمد. آن روز افسرها آمده بودند و خودشان را به امام معرفی میکردند. عکس را از زاویه پایین گرفتم. افسرها وسط ایستاده بودند. سرود ملی پخش بود و ادای احترام میکردند.
- آقای اوحدی در همان سال ها، شما کارمند شرکت برق خراسان بودید؛ یعنی دهه ۴۰ و ۵۰. ولی عکسهای بسیاری همان زمان، از کوچه و خیابانهای مشهد گرفته اید. شما که کارمند بودید پس چطور میرفتید عکاسی؟
بله من آن زمان مأمور قطع برق بودم، ولی مرحوم جواد شهرستانی، مدیرعامل شرکت برق مشهد که میدانستند من عکاسی میکنم، به من گفتند، تو نمیخواهد کنتور نصب کنی و برق بکشی، فقط دوربینت را بینداز دور گردنت و برو بیرون عکس بگیر.
گفتند ما پنج تومانی را که بابت وصل دوباره برق از مردم میگیری نمیخواهیم، البته خودم هم از این کار بدم میآمد در هر صورت ایشان گفتند، تو خودت را در کار به ما نشان دادی. حتی به نگهبان دم در هم سپردند این آقا آزاد است و نمیخواهد ورود و خروج بزند.
- شما جزو معدود عکاسان انقلاب در مشهد و کشور هستید که آن زمان عکسهای پانوراما میگرفتید. آن هم با دوربین آنالوگ که چنین قابلیتی ندارد! یکی از همین عکسهای مهم که سال ۵۷ از تجمع کارمندان شرکت برق در حیاط این اداره گرفته اید و از شما به یادگار مانده به همین شیوه است. برایمان درباره آن عکس و شیوه عکاسی تان بگویید.
در این عکس رفتم بالای پشت بام شیروانی شرکت و تندتند عکس میگرفتم. اول انقلاب بود. آیت الله زنجانی سخنرانی میکرد. مهندس جواد شهرستانی هم بودند. نصف این آدمهای توی عکس از دنیا رفته اند. خب جمعیت زیاد بود و نمیتوانستم آنها را در یک قاب جا بدهم.
برای همین چندین عکس عمودی به صورت پشت سرهم گرفتم و بعد عکسها را کنار هم چیدم و چسباندم و دوباره از روی آنها یک عکس واحد گرفتم. از این نمونه عکسهای پانورامازیاد گرفته ام. یک عکس دهه ۵۰ از ورودی حرم از خیابان شیرازی دارم و عکسهای ورزشی ام نیز معمولا به همین شیوه بود و با دوربین آنالوگ.
- شاید ویژهتر از عکسهای پانوراما شما از انقلاب، عکسهای سلفی تان است که در موقعیتهای مختلف یک بار روی سقف ماشین، بار دیگر در کنار جمعیت معترضان و... آنها را هم با دوربین آنالوگ گرفته اید و خودتان هم در تصویر حضور دارید. درباره این عکسها نیز توضیح دهید.
(می خندد) خب یارو صدجفت کفش برای دیگران میدوزد یکی هم برای خودش. من هم همین طور. دوست داشتم توی عکسهای انقلاب باشم و این طوری حضورم را نشان بدهم. البته به جز این عکسهای سلفی، ۹ تا آلبوم دارم که فقط عکسهای تکی خودم است که از من گرفته اند.
- این طور که مشخص است کلی دوست و آشنا این طرف و آن طرف دارید. چطور این قدر دوست پیدا میکنید؟
(می خندد) فقط کافی ا ست توی خیابان راه بروم.
- مشهد را چقدر دوست دارید؟
مرده مشهد هستم. مرده امام رضا (ع) و مرده زائران امام رضا (ع) و مردمش. امام رضا (ع) اینها را خواسته که آمده اند زیارت. چون خوب بودند.
- از خود شهر مشهد چه چیزی را دوست دارید؟
از شهر مشهد امام رضا (ع) را دوست دارم و امام رضا (ع) و امام رضا (ع).
- از خیابانهای شهر هم بگویید.
در خیابان که راه میروم مثل رفتگرها زبالهها را جمع میکنم. شهر امام رضا (ع) باید پیش زائران تمیز دیده شود.
- به نظرتان دلیل این خوش شانسیهای شما چیست طبق گفته خودتان، چهار بار چین رفتید و شانزده دفعه سوریه و دو بار ژاپن و لبنان و ... همه را هم افتخاری رفتید و همه جا تحویلتان میگیرند.
پدر و مادرم خیلی خوب بودند. آنها برایم دعا میکنند.
- تا امروز چندتا عکس گرفته اید؟ اصلا قابل شمارش هست؟
میلیون میلیون عکس است. اصلا شمرده نمیشود. اگر عکسها را بچینید، احتمالا ۲۰ کیلومتری میشود.
- هنوز هم در ۷۹ سالگی عکاسی میکنید؟
بله میروم زمین ورزشی آستان قدس.
- حوزه عکاسی مورد علاقه شما چیست؟
گرفتن عکس از بچه شیرخواره را دوست دارم. چون بعد از ۲۰، ۱۰ سال که عکسشان را ببینند، حسابی کیف میکنند.
- هنوز جایی مانده از آن عکس بگیرید؟
والا من از دنیا عکس گرفته ام. از شوروی، چین، ژاپن، دبی. لبنان هم از بهترین جاهایی بود که رفته و عکس گرفته ام. اما حالا نزدیک به هشتادسالگی دیگر کسری ندارم.